معنی فارسی drag into
B2به زور شامل کردن کسی یا چیزی در یک وضعیت ناخواسته.
To involve someone in something undesirable, often without their consent.
- VERB
example
معنی(example):
او نمیخواست او را به مشاجرهشان بکشاند.
مثال:
She didn't want to drag him into their argument.
معنی(example):
این رسوایی میتواند شرکت را به مشکلات قانونی بکشاند.
مثال:
The scandal could drag the company into legal troubles.
معنی فارسی کلمه drag into
:
به زور شامل کردن کسی یا چیزی در یک وضعیت ناخواسته.