معنی فارسی drownded
B1دروید به معنای غرق شده یا تحت فشار شدید بودن، و به کلمات و حسهای استعاری اشاره دارد.
A term describing a state of feeling overwhelmed or submerged, often used figuratively.
- OTHER
example
معنی(example):
او به خاطر مسئولیتهای بیش از حد احساس غرق شدن کرد.
مثال:
He felt drownded by the overwhelming responsibilities.
معنی(example):
او گفت که احساس میکند در کار غرق شده و به یک استراحت نیاز دارد.
مثال:
She said she felt drownded in work and needed a break.
معنی فارسی کلمه drownded
:
دروید به معنای غرق شده یا تحت فشار شدید بودن، و به کلمات و حسهای استعاری اشاره دارد.