معنی فارسی drumbled
B1شکل گذشته فعل ضربه زدن به طبل را نشان میدهد.
Past tense of drumble, meaning to have played a drum lightly.
- VERB
example
معنی(example):
او ریتمی را ضربه زد که حس آرامش میداد.
مثال:
He drumbled a rhythm that felt peaceful.
معنی(example):
او به آرامی ضربه زد در حالی که منتظر دوستانش بود.
مثال:
She drumbled quietly while waiting for her friends.
معنی فارسی کلمه drumbled
:
شکل گذشته فعل ضربه زدن به طبل را نشان میدهد.