معنی فارسی dumbed-down

B2

ساده‌شده به محتوایی اشاره دارد که به صورت عمدی ساده شده تا برای عموم قابل درک‌تر باشد.

Adapted to be easier for a wider audience to understand.

adjective
معنی(adjective):

Made condescendingly simple.

example
معنی(example):

این فیلم به خاطر ساده‌سازی بیش از حد انتقاد شد.

مثال:

The movie was criticized for being too dumbed-down.

معنی(example):

نسخه‌ای ساده‌شده از مقاله برای عموم منتشر شد.

مثال:

A dumbed-down version of the article was published for the general public.

معنی فارسی کلمه dumbed-down

: معنی dumbed-down به فارسی

ساده‌شده به محتوایی اشاره دارد که به صورت عمدی ساده شده تا برای عموم قابل درک‌تر باشد.