معنی فارسی dumbly
B1به معنای احمقانه یا نادانانه در نحوه رفتار یا پاسخ دادن.
In a manner that is slow to understand or respond, or lacking intelligence.
- ADVERB
example
معنی(example):
وقتی از او سوال کردم، به من با چشمانی احمقانه نگاه کرد.
مثال:
He looked at me dumbly when I asked him a question.
معنی(example):
او با سردرگمی به صفحه نمایش احمقانه خیره شد.
مثال:
She stared dumbly at the screen in confusion.
معنی فارسی کلمه dumbly
:
به معنای احمقانه یا نادانانه در نحوه رفتار یا پاسخ دادن.