معنی فارسی dumpily
B1به طرز ناموزونی حرکت کردن یا انجام کاری.
To move or perform an action in a clumsy or awkward manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
کودک پس از سر خوردن بر روی فرش به صورت ناموزون راه رفت.
مثال:
The child walked dumpily after tripping on the rug.
معنی(example):
او به طور ناموزون حرکت کرد و میکوشید بار سنگین را متوازن کند.
مثال:
He moved dumpily, trying to balance the heavy load.
معنی فارسی کلمه dumpily
:
به طرز ناموزونی حرکت کردن یا انجام کاری.