معنی فارسی duskly
B1به گونهای که در زمان تاریکی صورت گیرد.
In a manner resembling or characteristic of dusk.
- ADVERB
example
معنی(example):
جو تاریکی پارک را اسرارآمیز جلوه میداد.
مثال:
The duskly atmosphere made the park seem mystical.
معنی(example):
او به شکلی تاریکی در میان درختان قدم زد و از سکوت لذت برد.
مثال:
He walked duskly through the trees, enjoying the quiet.
معنی فارسی کلمه duskly
:
به گونهای که در زمان تاریکی صورت گیرد.