معنی فارسی duskness
B1دوران تاریکی یا کمرنگ شدن نور، به خصوص زمانی که شب به آرامی آغاز میشود.
The state of partial darkness just before nightfall.
- NOUN
example
معنی(example):
تاریکی عصر همه چیز را جادویی کرده بود.
مثال:
The duskness of the evening made everything look magical.
معنی(example):
زمانی که تاریکی نشسته بود، ستارهها شروع به نمایان شدن کردند.
مثال:
As the duskness settled, the stars began to appear.
معنی فارسی کلمه duskness
:
دوران تاریکی یا کمرنگ شدن نور، به خصوص زمانی که شب به آرامی آغاز میشود.