معنی فارسی dutied

B1

احساس مسئولیت برای انجام کار خاص، معمولاً به معنای انجام وظایف است.

Having obligations or duties; being bound to perform an action.

example
معنی(example):

او احساس می‌کرد که موظف است به نیازمندان کمک کند.

مثال:

He felt dutied to assist those in need.

معنی(example):

او طوری عمل می‌کرد که انگار موظف به خدمت به کشورش است.

مثال:

She acted as if she were dutied to serve her country.

معنی فارسی کلمه dutied

: معنی dutied به فارسی

احساس مسئولیت برای انجام کار خاص، معمولاً به معنای انجام وظایف است.