معنی فارسی dyingly
B1به معنای مردهوار یا در حال مرگ، وضعیتی که در آن چیزی به شدت در حال کاهش است.
In a manner suggesting impending death or extreme weakness.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور مردهوار صحبت کرد، گویی میدانست آخرین نفسش است.
مثال:
He spoke dyingly, as if he knew it was his last breath.
معنی(example):
گیاه در نور شدید خورشید به طرز مردهواری خشک شده بود.
مثال:
The plant was dyingly withered in the harsh sunlight.
معنی فارسی کلمه dyingly
:
به معنای مردهوار یا در حال مرگ، وضعیتی که در آن چیزی به شدت در حال کاهش است.