معنی فارسی ecclesiastically
B2به شیوهای که مربوط به کلیسا یا امور مذهبی باشد.
In a manner relating to the church or its governance.
- ADVERB
example
معنی(example):
کلیسا به طور کلیسایی تحت مجموعهای از قوانین عمل میکند.
مثال:
The church operates ecclesiastically under a set of rules.
معنی(example):
آنها به صورت کلیسایی تصمیمگیری کردند و آموزههای ایمان خود را مدنظر قرار دادند.
مثال:
They made decisions ecclesiastically, considering the teachings of their faith.
معنی فارسی کلمه ecclesiastically
:
به شیوهای که مربوط به کلیسا یا امور مذهبی باشد.