معنی فارسی echeloning

B1

عمل یا فرآیند قرار دادن عناصر در سطوح مختلف برای مدیریت موثر.

The process of organizing or arranging in tiers or levels.

verb
معنی(verb):

To form troops into an echelon.

example
معنی(example):

درجه‌بندی برای برنامه‌ریزی استراتژیک مهم است.

مثال:

Echeloning is important for strategic planning.

معنی(example):

درجه‌بندی کارها به اولویت‌بندی کار کمک می‌کند.

مثال:

The echeloning of tasks helps prioritize work.

معنی فارسی کلمه echeloning

: معنی echeloning به فارسی

عمل یا فرآیند قرار دادن عناصر در سطوح مختلف برای مدیریت موثر.