معنی فارسی eching

B1

تکرار صدا که به طور غیرمستقیم از یک منبع به گوش می‌رسد.

The repetition or reverberation of sound, often occurring in a space that allows sound waves to bounce back.

example
معنی(example):

پژواک آنقدر بلند بود که در دره طنین می‌اندازید.

مثال:

The echo was so loud that it kept eching around the valley.

معنی(example):

زمانی که صدا از دهانش خارج شد، شروع به طنین انداختن به سمت او کرد.

مثال:

As the sound left his mouth, it began eching back to him.

معنی فارسی کلمه eching

: معنی eching به فارسی

تکرار صدا که به طور غیرمستقیم از یک منبع به گوش می‌رسد.