معنی فارسی edgily
B1به شیوهای که نشاندهنده نگرانی یا احساس عدم آرامش باشد.
In a manner that conveys nervousness or discomfort.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با نگرانی صحبت کرد و اضطرابش را نشان داد.
مثال:
She spoke edgily, showing her anxiety.
معنی(example):
او با نگرانی به اطراف اتاق نگاه کرد و احساس بیجایی کرد.
مثال:
He edgily glanced around the room, feeling out of place.
معنی فارسی کلمه edgily
:
به شیوهای که نشاندهنده نگرانی یا احساس عدم آرامش باشد.