معنی فارسی edgingly
B1به آرامی و با احتیاط اقدام کردن.
In a cautious or careful manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور احتیاطی صحبت کرد و کلماتش را با احتیاط انتخاب کرد.
مثال:
He spoke edgingly, carefully choosing his words.
معنی(example):
او به آرامی به سمت خروج پیش رفت و سعی کرد توجه دیگران را جلب نکند.
مثال:
She edged towards the exit, trying to avoid attention.
معنی فارسی کلمه edgingly
:
به آرامی و با احتیاط اقدام کردن.