معنی فارسی effectivity
B2اثرگذاری به معنای توانایی ایجاد اثر مثبت یا نتایج مطلوب است.
The degree to which something produces a desired effect.
- NOUN
example
معنی(example):
اثرگذاری سیاست جدید در ماه آینده ارزیابی خواهد شد.
مثال:
The effectivity of the new policy will be assessed next month.
معنی(example):
ما باید اثرگذاری کمپین تبلیغاتی خود را اندازهگیری کنیم.
مثال:
We need to measure the effectivity of our advertising campaign.
معنی فارسی کلمه effectivity
:
اثرگذاری به معنای توانایی ایجاد اثر مثبت یا نتایج مطلوب است.