معنی فارسی effulgently

B2

به طور درخشانی، با نور و درخشندگی قوی

In a radiant or shining manner.

example
معنی(example):

الماس زیر چراغ‌ها به‌طور درخشانی درخشان شد.

مثال:

The diamond sparkled effulgently under the lights.

معنی(example):

او به‌طور درخشانی لبخند زد و گرما و شادی را ساطع کرد.

مثال:

He smiled effulgently, radiating warmth and joy.

معنی فارسی کلمه effulgently

: معنی effulgently به فارسی

به طور درخشانی، با نور و درخشندگی قوی