معنی فارسی effulging
B1عمل بروز یا ساطع شدن نور، به ویژه با شدت
The act of shining or emitting light strongly.
- VERB
example
معنی(example):
خورشید در آسمان صبح زود در حال درخشیدن است.
مثال:
The sun is effulging in the early morning sky.
معنی(example):
او در حین نوشتن خود را در حال درخشیدن با ایدهها پیدا کرد.
مثال:
She found herself effulging with ideas as she wrote.
معنی فارسی کلمه effulging
:
عمل بروز یا ساطع شدن نور، به ویژه با شدت