معنی فارسی eggcupful

B1

مقداری که در یک فنجان تخم‌مرغی جا می‌شود.

The amount of egg that fits in an egg cup.

example
معنی(example):

او تخم‌مرغ را در یک فنجان تخم‌مرغی برای صبحانه ریخت.

مثال:

He poured the egg into the eggcupful for breakfast.

معنی(example):

یک فنجان تخم‌مرغی کافی است برای یک وعده.

مثال:

An eggcupful of egg is enough for one serving.

معنی فارسی کلمه eggcupful

: معنی eggcupful به فارسی

مقداری که در یک فنجان تخم‌مرغی جا می‌شود.