معنی فارسی elixiviate

B1

بخشی از واژگان برای توصیف اثرات مثبت و آرامش‌بخش یک عمل یا تجربه.

To soothe or heal one's spirit or feelings.

example
معنی(example):

برای شفا دادن به روحش، به مکان موردعلاقه‌اش سفر کرد.

مثال:

To elixiviate his spirit, he traveled to his favorite place.

معنی(example):

آنها با خنده‌هایشان به یکدیگر آرامش می‌دادند.

مثال:

They would elixiviate each other's worries with laughter.

معنی فارسی کلمه elixiviate

: معنی elixiviate به فارسی

بخشی از واژگان برای توصیف اثرات مثبت و آرامش‌بخش یک عمل یا تجربه.