معنی فارسی embarque
B1سوار شدن، رفتن به داخل یک وسیله نقلیه برای سفر.
To board a vehicle, typically in the context of travel.
- VERB
example
معنی(example):
مسافران به محض باز شدن دروازه، شروع به سوار شدن کردند.
مثال:
The passengers began to embarque once the gate opened.
معنی(example):
وقت آن بود که برای تعطیلاتی که منتظرش بودیم سوار شویم.
مثال:
It was time to embarque for our long-awaited vacation.
معنی فارسی کلمه embarque
:
سوار شدن، رفتن به داخل یک وسیله نقلیه برای سفر.