معنی فارسی emblazonment

B2

عمل یا نتیجه تزئین و نمایاندن چیزی به‌طور واضح.

The act of decorating or the state of being adorned with designs or symbols.

example
معنی(example):

زینت‌کاری روی دیوار چشم‌نواز بود.

مثال:

The emblazonment on the wall was impressive.

معنی(example):

آنها از زینت‌کاری روی نشان خانوادگی تحسین کردند.

مثال:

They admired the emblazonment on the family crest.

معنی فارسی کلمه emblazonment

: معنی emblazonment به فارسی

عمل یا نتیجه تزئین و نمایاندن چیزی به‌طور واضح.