معنی فارسی emboldened
B2جسور شدن، قوی‌تر شدن و اعتماد به نفس پیدا کردن برای بیان عقاید یا انجام اقداماتی که ممکن است در شرایط عادی انجام ندهید.
Made bold or encouraged; having gained confidence.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To render (someone) bolder or more courageous.
معنی(verb):
To encourage, inspire, or motivate.
معنی(verb):
To format text in boldface.
adjective
معنی(adjective):
Having been made bold.
example
معنی(example):
او احساس جسارت کرد که در جلسه صحبت کند.
مثال:
She felt emboldened to speak up during the meeting.
معنی(example):
حمایت دوستانش بر او جسارت بخشید.
مثال:
The support from her friends emboldened her.
معنی فارسی کلمه emboldened
:
جسور شدن، قوی‌تر شدن و اعتماد به نفس پیدا کردن برای بیان عقاید یا انجام اقداماتی که ممکن است در شرایط عادی انجام ندهید.
