معنی فارسی empaled

B1

نصب شده به صورتی که به طور محکم در یک موقعیت خاص قرار گیرد.

Firmly fixed in position or stated as if pierced by a sharp object.

example
معنی(example):

هنرمند یک مجسمه را برای نمایشگاه نصب کرد.

مثال:

The artist empaled a sculpture for the exhibition.

معنی(example):

این تابلو به طور محکم در زمین نصب شده بود.

مثال:

The sign was empaled into the ground firmly.

معنی فارسی کلمه empaled

: معنی empaled به فارسی

نصب شده به صورتی که به طور محکم در یک موقعیت خاص قرار گیرد.