معنی فارسی emperorship

B2

امپراتوری، مقام یا موقعیت امپراتور، رهبری حکومت یا کشور با استفاده از قدرت و تأثیر.

The position or office of an emperor, often associated with supreme authority.

example
معنی(example):

امپراتوری روم یک موقعیت قدرتمند بود.

مثال:

The emperorship of Rome was a powerful position.

معنی(example):

خواب‌های او از امپراتوری با شور و شوقش برای رهبری تقویت شد.

مثال:

His dreams of emperorship were fueled by his passion for leadership.

معنی فارسی کلمه emperorship

: معنی emperorship به فارسی

امپراتوری، مقام یا موقعیت امپراتور، رهبری حکومت یا کشور با استفاده از قدرت و تأثیر.