معنی فارسی enchained
B1به معنای به دام افتاده یا محدود شده به وسیلهای، بهویژه در زمینه آزادی شخصی یا اجتماعی.
Bound or confined physically or metaphorically, often referring to a lack of freedom.
- verb
verb
معنی(verb):
To restrain with, or as if with, chains.
معنی(verb):
To link together.
example
معنی(example):
کارهای هنرمند معمولاً افرادی را نشان میدهد که به انتظارات جامعه زنجیر شدهاند.
مثال:
The artist's work often depicts people enchained by society's expectations.
معنی(example):
به وظیفهای زنجیر شده، او سنگینی مسئولیتهایش را احساس میکرد.
مثال:
Enchained in duty, he felt the weight of his responsibilities.
معنی فارسی کلمه enchained
:
به معنای به دام افتاده یا محدود شده به وسیلهای، بهویژه در زمینه آزادی شخصی یا اجتماعی.