معنی فارسی enfettered

B1

قید و بند، محصور بودن و نداشتن آزادی عمل.

Restricted or bound; not free to act as one would wish.

verb
معنی(verb):

To bind in fetters; to enchain.

example
معنی(example):

او احساس می‌کرد که به‌وسیله محدودیت‌های کارش قید و بند شده است.

مثال:

He felt enfettered by the constraints of his job.

معنی(example):

قوانین باعث شده بود که تیم در خلاقیت خود احساس قید و بند کند.

مثال:

The rules left the team feeling enfettered in their creativity.

معنی فارسی کلمه enfettered

: معنی enfettered به فارسی

قید و بند، محصور بودن و نداشتن آزادی عمل.