معنی فارسی enflesh

B2

به معنای به تصویر کشیدن یا زنده کردن یک مفهوم یا ایده به صورت قابل لمس.

To give bodily form to; to realize in physical form.

verb
معنی(verb):

To clothe with flesh.

example
معنی(example):

هنرمند قصد داشت تا ایده‌ها را در نقاشی‌هایش به تصویر بکشد.

مثال:

The artist aimed to enflesh the ideas in his paintings.

معنی(example):

نویسنده تلاش کرد تا شخصیت‌ها را با توصیف‌های زنده به تصویر بکشد.

مثال:

The writer sought to enflesh the characters with vivid descriptions.

معنی فارسی کلمه enflesh

: معنی enflesh به فارسی

به معنای به تصویر کشیدن یا زنده کردن یک مفهوم یا ایده به صورت قابل لمس.