معنی فارسی enfevered

B2

عبارتی که به حالت تب یا هیجان شدید اشاره دارد.

Affected with fever; excessively excited.

verb
معنی(verb):

To excite fever in

example
معنی(example):

او از هیجان رویداد دچار تب شده بود.

مثال:

She felt enfevered by the excitement of the event.

معنی(example):

جمعیت دچار تب به تشویق تیم خود پرداخت.

مثال:

The enfevered crowd cheered for their team.

معنی فارسی کلمه enfevered

: معنی enfevered به فارسی

عبارتی که به حالت تب یا هیجان شدید اشاره دارد.