معنی فارسی enfolded

B1

در پروسه‌ای که چیزی به دور چیزی دیگر پیچیده می‌شود یا پوشانده می‌شود.

Having been wrapped or enveloped completely.

verb
معنی(verb):

To fold something around; to envelop

معنی(verb):

To embrace

example
معنی(example):

نامه به دقت در پاکت پیچیده شده بود.

مثال:

The letter was enfolded carefully in the envelope.

معنی(example):

کوه‌ها در آغوش خود دره را در بر گرفته بودند.

مثال:

The mountains enfolded the valley in their embrace.

معنی فارسی کلمه enfolded

: معنی enfolded به فارسی

در پروسه‌ای که چیزی به دور چیزی دیگر پیچیده می‌شود یا پوشانده می‌شود.