معنی فارسی enfleshing

B1

پروسه‌ای که در آن ایده‌ها یا مفاهیم به صورت واقعی و ملموس تجلی می‌یابند.

The act of giving physical form or substance to ideas or concepts.

verb
معنی(verb):

To clothe with flesh.

example
معنی(example):

نویسنده در حال به واقعیت تبدیل کردن افکارش به یک رمان است.

مثال:

The author is enfleshing her thoughts into a novel.

معنی(example):

به واقعیت تبدیل کردن مفاهیم به دیگران کمک می‌کند تا آنها را بهتر درک کنند.

مثال:

Enfleshing concepts helps others understand them better.

معنی فارسی کلمه enfleshing

: معنی enfleshing به فارسی

پروسه‌ای که در آن ایده‌ها یا مفاهیم به صورت واقعی و ملموس تجلی می‌یابند.