معنی فارسی enfork

B1

جدا کردن، تقسیم کردن به دو یا چند مسیر یا گزینه مختلف.

To divide into branches or separate paths.

example
معنی(example):

ما باید مسیرها را جدا کنیم تا سفر را برای کوهنوردان آسان‌تر کنیم.

مثال:

We need to enfork the paths to make the journey easier for hikers.

معنی(example):

برای جدا کردن گزینه‌ها، دو مسیر متفاوت ارائه کردیم.

مثال:

To enfork the options, we offered two distinct routes.

معنی فارسی کلمه enfork

: معنی enfork به فارسی

جدا کردن، تقسیم کردن به دو یا چند مسیر یا گزینه مختلف.