معنی فارسی enframement

B2

عمل یا فرآیند قاب‌گذاری؛ تأثیر قابل توجهی بر نحوه مشاهده و درک اشیاء دارد.

The action or process of surrounding something with a frame.

example
معنی(example):

قاب‌گذاری اثر هنری ارزش دیگری به آن افزود.

مثال:

The enframement of the artwork added value.

معنی(example):

قاب‌گذاری در هنر تجسمی می‌تواند درک را تغییر دهد.

مثال:

Enframement in visual art can change perception.

معنی فارسی کلمه enframement

: معنی enframement به فارسی

عمل یا فرآیند قاب‌گذاری؛ تأثیر قابل توجهی بر نحوه مشاهده و درک اشیاء دارد.