معنی فارسی engirdles

B1

احاطه کردن، دور چیزی را با یک نوار یا دیوار بستن.

To encircle or bind something closely.

verb
معنی(verb):

To encircle as if with a girdle.

example
معنی(example):

قلعه قدیمی با دیواری ضخیم احاطه شده بود.

مثال:

The old castle was engirdled by a thick wall.

معنی(example):

او گیاهان را با یک سیم احاطه می‌کند تا رشد آنها را حمایت کند.

مثال:

She engirdles the plants with a wire to support their growth.

معنی فارسی کلمه engirdles

: معنی engirdles به فارسی

احاطه کردن، دور چیزی را با یک نوار یا دیوار بستن.