معنی فارسی engirdling
B1احاطه کردن، عمل احاطه یا دور کردن چیزی.
The act of encircling or surrounding something.
- verb
verb
معنی(verb):
To encircle as if with a girdle.
example
معنی(example):
آنها منطقه را با تدابیر امنیتی احاطه میکنند.
مثال:
They are engirdling the area with security measures.
معنی(example):
دود تمام اتاق را احاطه کرده بود.
مثال:
The smoke was engirdling the entire room.
معنی فارسی کلمه engirdling
:
احاطه کردن، عمل احاطه یا دور کردن چیزی.
