معنی فارسی englutted
B1انگلیوت شده، حالتی که ناشی از پرخوری یا مصرف مکفی غذا و احساس سنگینی است.
The state of having overindulged in food or drink, leading to discomfort.
- VERB
example
معنی(example):
پس از ضیافت، او احساس انگلیوت کرد و قادر به حرکت نبوده است.
مثال:
After the feast, he felt englutted and unable to move.
معنی(example):
او در مهمانی بر روی شکلات انگلیوت کرد و بعد از آن احساس گناه کرد.
مثال:
She englutted herself on chocolate at the party, feeling guilty afterward.
معنی فارسی کلمه englutted
:
انگلیوت شده، حالتی که ناشی از پرخوری یا مصرف مکفی غذا و احساس سنگینی است.