معنی فارسی engraftment

B2

در علم پزشکی، پیوند به فرآیند از بین بردن بافت یا اندام یک شخص و جایگزینی آن با بافت یا اندام فرد دیگر اطلاق می‌شود.

The process of incorporating tissue into a living organism, typically used in medical contexts.

example
معنی(example):

پیوند بافت جدید موفقیت‌آمیز بود.

مثال:

The engraftment of the new tissue was successful.

معنی(example):

پیوند در پیوند اندام یک فرآیند حیاتی است.

مثال:

Engraftment is a crucial process in organ transplantation.

معنی فارسی کلمه engraftment

: معنی engraftment به فارسی

در علم پزشکی، پیوند به فرآیند از بین بردن بافت یا اندام یک شخص و جایگزینی آن با بافت یا اندام فرد دیگر اطلاق می‌شود.