معنی فارسی engroove

B1

تراشیدن یا ایجاد شیار روی سطحی مانند چوب یا فلز.

To carve or create grooves in a material.

example
معنی(example):

هنرپیشه سطح چوب را تراش می‌دهد.

مثال:

The craftsman will engroove the surface of the wood.

معنی(example):

شما می‌توانید طراحی‌هایی را بر روی فلز نیز تراش دهید.

مثال:

You can engroove designs on metal as well.

معنی فارسی کلمه engroove

: معنی engroove به فارسی

تراشیدن یا ایجاد شیار روی سطحی مانند چوب یا فلز.