معنی فارسی ensnarements

B1

گرفتاری‌ها یا دام‌هایی که فرد ممکن است در آن‌ها قرار گیرد.

Multiple instances of the act of trapping or ensnaring.

example
معنی(example):

گرفتن‌های دشمن به طور زیرکانه توسط سربازان اجتناب شد.

مثال:

The ensnarements of the enemy were cleverly avoided by the soldiers.

معنی(example):

در جستجوی شادی، تله‌های زیادی وجود دارد.

مثال:

There are many ensnarements in the pursuit of happiness.

معنی فارسی کلمه ensnarements

: معنی ensnarements به فارسی

گرفتاری‌ها یا دام‌هایی که فرد ممکن است در آن‌ها قرار گیرد.