معنی فارسی enthymematical
B2مرتبط با استدلالی که پیشفرضهای آن بیان نشده است.
Relating to an enthymeme; an argument where a premise is implied.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
استدلال энثیماتیک نویسنده، دنبال کردنش دشوار بود.
مثال:
The author's enthymematical reasoning was difficult to follow.
معنی(example):
نقادان به ساختار энثیماتیک متن اشاره کردند.
مثال:
Critics noted the enthymematical structure of the text.
معنی فارسی کلمه enthymematical
:
مرتبط با استدلالی که پیشفرضهای آن بیان نشده است.