معنی فارسی entrappingly
B1بهطرزی که فرد را به دام میاندازد یا کنترل میکند.
In a way that traps or ensnares.
- ADVERB
example
معنی(example):
داستان بهطرزی مسحورکنندهای پیش رفت و خوانندگان را مجذوب کرد.
مثال:
The story unfolded entrappingly, keeping readers hooked.
معنی(example):
فیلم تا پایان بهطرزی مسحورکننده پر از تعلیق بود.
مثال:
The film was entrappingly suspenseful until the very end.
معنی فارسی کلمه entrappingly
:
بهطرزی که فرد را به دام میاندازد یا کنترل میکند.