معنی فارسی entwines

B1

پیچ و تاب دادن و درهم آمیختن چیزها به هم به گونه‌ای که به هم وابسته و مرتبط شوند.

To twist together or to become intertwined.

verb
معنی(verb):

To twist or twine around something (or one another).

example
معنی(example):

ادیان دور نرده‌ها می‌پیچند.

مثال:

The vines entwine around the trellis.

معنی(example):

داستان انواع تم‌های عشق و از دست دادن را درهم می‌آمیزد.

مثال:

The story entwines various themes of love and loss.

معنی فارسی کلمه entwines

: معنی entwines به فارسی

پیچ و تاب دادن و درهم آمیختن چیزها به هم به گونه‌ای که به هم وابسته و مرتبط شوند.