معنی فارسی envenomating

B1

به عمل تزریق سم اشاره دارد که به وسیله حیوانات سمی انجام می‌شود.

The act of injecting venom.

verb
معنی(verb):

To inject venom into.

مثال:

Fortunately, the snake did not envenomate him.

example
معنی(example):

فرایند سمی کردن در برخی گونه‌ها به سرعت اتفاق می‌افتد.

مثال:

The process of envenomating occurs quickly in some species.

معنی(example):

او متخصص مطالعه بر روی چگونگی سم‌زنی حیوانات به طعمه‌هایشان است.

مثال:

He specializes in studying how animals are envenomating their prey.

معنی فارسی کلمه envenomating

: معنی envenomating به فارسی

به عمل تزریق سم اشاره دارد که به وسیله حیوانات سمی انجام می‌شود.