معنی فارسی enweaving

B1

درهم تنیدن، ترکیب یا بافتن چند عنصر مختلف به طور همزمان.

To interlace or intertwine different elements together.

example
معنی(example):

هنرمند در حال درهم تنیدن رنگ‌های مختلف در بافت خود است.

مثال:

The artist is enweaving different colors into her tapestry.

معنی(example):

داستان به‌طور یکپارچه موضوعات مختلف را درهم می‌آمیزد.

مثال:

The story is enweaving various themes seamlessly.

معنی فارسی کلمه enweaving

: معنی enweaving به فارسی

درهم تنیدن، ترکیب یا بافتن چند عنصر مختلف به طور همزمان.