معنی فارسی enweaved

B1

به هم بافتن، ترکیب کردن مختلفی از عناصر به شکلی جدید.

To have interlaced or twisted together strands or components.

example
معنی(example):

هنرمند رنگ‌های متعددی را در قطعه نهایی بافت.

مثال:

The artist enweaved multiple colors into the final piece.

معنی(example):

او داستان‌هایی از کودکی‌اش را در رمانش بافت.

مثال:

She enweaved stories from her childhood into her novel.

معنی فارسی کلمه enweaved

: معنی enweaved به فارسی

به هم بافتن، ترکیب کردن مختلفی از عناصر به شکلی جدید.