معنی فارسی enwingly

B1

به شیوه‌ای که گسترش یا ارتقا می‌دهد.

In a manner that enhances or encourages.

example
معنی(example):

او به صورت گسترش‌دهنده صحبت کرد و دیگران را به پیوستن تشویق کرد.

مثال:

She spoke enwingly, encouraging others to join her.

معنی(example):

روش گسترش‌دهنده او باعث شد همه احساس خوشامد بکنند.

مثال:

His enwingly manner made everyone feel welcome.

معنی فارسی کلمه enwingly

: معنی enwingly به فارسی

به شیوه‌ای که گسترش یا ارتقا می‌دهد.