معنی فارسی equimomental
B2عبارتی که به نیروهایی که در مقادیر برابر بر روی یک جسم عمل میکنند اشاره دارد.
Referring to equal moments or effects exerted on a body.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نیروهای اکوی مومنتال به صورت برابر بر روی جسم عمل کردند.
مثال:
The equimomental forces acted on the object equally.
معنی(example):
در فیزیک، شرایط اکوی مومنتال برای پایداری اهمیت دارند.
مثال:
In physics, equimomental conditions are important for stability.
معنی فارسی کلمه equimomental
:
عبارتی که به نیروهایی که در مقادیر برابر بر روی یک جسم عمل میکنند اشاره دارد.