معنی فارسی equinecessary
B1ضروری بودن چیزی به طوری که برای یک عمل خاص لازم باشد.
Indicating something that is equally necessary; indispensable for a given situation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این تغییرات برای موفقیت پروژه اکوی ضروری بودند.
مثال:
The changes were equinecessary for the project’s success.
معنی(example):
در برخی موارد، تغییرات برای بهبود اکوی ضروری هستند.
مثال:
In some cases, adjustments are equinecessary for improvement.
معنی فارسی کلمه equinecessary
:
ضروری بودن چیزی به طوری که برای یک عمل خاص لازم باشد.