معنی فارسی existently

B1

به شکل وجودی، براساس شرایط و واقعیت‌های موجود.

In a manner that relates to existing or being present.

example
معنی(example):

او به‌طور وجودی در جامعه زندگی می‌کند.

مثال:

He lives existently within the community.

معنی(example):

هنرمند بررسی می‌کند که چگونه واقعیت را به‌طور وجودی درک می‌کنیم.

مثال:

The artist explores how we existently perceive reality.

معنی فارسی کلمه existently

: معنی existently به فارسی

به شکل وجودی، براساس شرایط و واقعیت‌های موجود.