معنی فارسی expediences
B1اشاره به مواردی که در آنها فایده و نفع به عنوان محرک عمل مورد توجه قرار میگیرد.
Multiple instances of being practical and convenient in decision-making.
- NOUN
example
معنی(example):
اقدامات او تحت تأثیر فایدهها بود.
مثال:
His actions were motivated by expediences.
معنی(example):
فایدههای وضعیت به تصمیمات سریع منجر شد.
مثال:
The expediences of the situation led to quick decisions.
معنی فارسی کلمه expediences
:
اشاره به مواردی که در آنها فایده و نفع به عنوان محرک عمل مورد توجه قرار میگیرد.